۷/۰۵/۱۳۸۷

شهدای امر بهائی: خانم سیمین صابری

شهدای امر بهائی: خانم سیمین صابری شهدای امر بهائی: خانم سیمین صابری

سیمین صابری، فرزند حسین صابری و طاوس پمپوسیان در 11 اسفند 1337 در روستای ده بید فارس (دولت آباد) متولد شد. پدر او پس از تحقیق فردی، از اسلام به دین بهائی گرویده بود و خانواده مادری او نیز از کلیمیانی بودند که به دیانت بهائی مومن شده بودند. سیمین، کوچکترین فرزند این خانواده بود و پس از اخذ دیپلم، در شرکت زراعی مرودشت فارس مشغول به کار شد.

منزل آنها در دو کیلومتری مرودشت قرار داشت. شب بیست و پنجم آذر ماه 1357 زمانی که بسیاری از خانه های بهائیان را در شیراز و اطراف، به آتش کشیده بودند، در نیمه شب عده ای بر روی دیوار خانه جمع شده و شروع به سنگ پرانی به داخل خانه کردند به طوری که تمام شیشه پنجره ها شکسته شد و برق خانه نیز توسط مهاجمان قطع شده بود، از این رو اعضای خانواده بدون کفش و لباس مناسب، مجبور به فرار از خانه به سمت طهران شدند. پس از یک ماه که دوباره به شیراز بازگشتند متوجه شدند که خانه آنها نیز مصادره شده است.

سیمین، فردی انسان دوست و مهربان بود به طوری که با عده ای از دوستان خود برای دیدن کودکان، به دارالمجانین می رفت و در حمام کردن دختران، به آنها کمک می نمود. او برای امرار معاش همراه با مادرش به خیاطی نیز می پرداخت.

در شب دوم آبان 1361 چند نفر به منزل آنها هجوم آوردند، کتابها و عکس ها را درون چهار گونی ریختند و سیمین را دستگیر و با اتومبیل برادرش به زندان بردند. او در زندان هم شاد و خندان بود و همراه با دو نفر دیگر در یک سلول یک و نیم در دو متر به سر می برد.

روزی وقتی سیمین از بازپرسی برگشته بود، ظاهراً کمی عصبانی بود، چادرش را روی تخت انداخت و گفت: " ای حضرت بهاءالله، اگر آمدم پهلویت، اوّل می پرم توی حوض کوثرت و جنّتت را به هم می ریزم...". او و دوستان هم بندش در زندان تمرین می کردند که در هنگام شهادت و در میدان امتحان این مناجات از حضرت عبدالبهاء را بخوانند: " ای خدای من، جانم فدای احبابت، این خون افسرده را در سبیل دوستانت بر خاک ریز و این تن فرسوده را در راه یارانت، خاک راه و غبار اَقدام نما. ای خدای من." سپس دست قاتل و چوبه دار را ببوسند و پای کوبان به میدان شهادت بشتابند.

مادرش نقل می کند که وقتی برای آخرین بار برای ملاقات او به زندان رفته بود، سیمین به او گفت: " مادر، به رضای الهی راضی باش." و سه بار سئوال کرد: " راضی هستی؟" مادرش سرش را به نشانه رضایت تکان داد.

سیمین در روز 28 خرداد 1362 در زندان عادل آباد شیراز، همراه با 9 زن بهائی دیگر به دار آویخته شد. او در هنگام شهادت، 24 سال داشت.

مبنع: مجله عندلیب ش 24 پائیز 1366 ( اقتباس از نوشته خانم طاوس صابری، مادر سیمین صابری)

هیچ نظری موجود نیست: